· وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) فرمود: «حق تعالی به من فرزندی عطا کرده که شبیه است به موسی بن عمران که دریاها را می شکافت، و نظیر عیسی بن مریم است که حق تعالی مادر او را مقدس گردانیده بود.» سپس حضرت فرمود: «این فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها بر او خواهند گریست، و حق تعالی بر دشمن او و کشنده او و ستم کننده بر او غضب خواهد کرد، و آنها بعد از قتل او از زندگانی بهره نخواهند دید، و به زودی به عذاب الهی خواهند رسید».[1]
· ابو یحیی صنعانی می گوید: در محضر امام هشتم(ع) شرفیاب شدم. امام جواد(ع) کودک خردسالی بیش نبود. پیشوای هشتم به پسرش، محمد اشاره کرد و فرمود: «برای پیروان ما در امت اسلام، مولودی به برکت محمد نمی شناسم».[2]
مقام علمی
سن شریف آن حضرت هنگام شهادت امام رضا(ع) نُه سال بود. به دلیل همین کمی سن، بعضی در امامت آن حضرت شک داشتند. تا آنکه علما و بزرگان پس از مناسک حج، خدمت ایشان رسیدند و پس از مشاهده کرامات و علوم و کلامات آن حضرت، به امامت آن منبع سعادت اقرار نمودند. کلینی و دیگران روایت کرده اند که دانشمندان در یک مجلس یا در چند روز متوالی، سی هزار مسئله از مسائل دشوار از آن معدن علم و فضایل پرسیدند و پاسخ شنیدند.[3]
من جواد فیض، هم بر اولین، هم بر آخرینم
باء بسم الله خلقت، روح ربّ العالمینم
سینه من، مخزن علم لدنّی آمد از حق
قلزم فضل الهی، رهنمای مؤمنینم[4]
پاسخ شگفت انگیز امام جواد(ع)
· تلاش امام جواد(ع) در پیکار اندیشه و میدان بحث و مناظره و نقش محوری ایشان در تحولات علمی جامعه اسلامی، برای عالم نماها دردناک و تحمل ناپذیر بود. ازاین رو، آنها می کوشیدند فضایل علمی حضرت را پنهان کنند یا آن را به چالش بکشند. اما تنها وجود مقدس ایشان، رهگشای معضلات فکری، فقهی و اعتقادی امت بود. امام جواد(ع) دشوارترین پرسش ها را بی درنگ پاسخ می گفت و علمش الهی و به دریای و به دریای حکمت خداوندی متصل بود.
· یحیی بن اکثم قاضی القضات بغداد در صدر مجلس کنار دست مأمون نشسته بود. او با کسب اجازه از مأمون، سؤالی فقهی از امام جواد (ع) پرسید و گفت: فدایت شوم! چه می فرمایید در مورد شخص مُحرِم که مرتکب عمل شکار شده باشد؟
حضرت فرمود: توضیح دهید که آن شخص در چه کیفیت و در چه شرایطی قرار داشته است؟ آیا او در خارج از محیط حرم شکار کرده است یا در خود محیط حرم؟ آیا او عالم به مسئله بوده یا ناآشنا به مسئله؟ آیا کشتن او عمدی بوده یا سهوی؟ آیا شکار کننده برده بوده یا آزاد؟ آیا شکار او برای نخستین بار بوده یا چندمین بار؟ آیا شکار او بچه سال بوده یا بزرگسال؟ آیا شکار او از پرندگان بوده یا غیر آن؟ آیا عمل شکار او در شب روی داده یا در روز؟ آیا احرام شکار کننده برای حج تمتع بوده یا عمره؟ هرکدام از این موضوعات، حکم خاصی دارد که باید روشن گردد.
قاضی القضات بغداد که در برابر یک سؤال خود، با انبوهی از پرسش های فقهی روبه رو شده بود، مضطرب و خجلت زده شد و زبانش بند آمد و عجزش آشکار گردید. سپس امام جواد(ع) با صبر و حوصله، به همه پرسش های خود پاسخ داد و اهل مجلس را شگفت زده کرد.[5]
چو پا به مجلس مأمون نهاد سیداعظم
چه احتیاج بر آن فروغ دیده خاتم
شدند مات فقیه و حکیم و عالم اعلم
به عجز خویشتن اقرار کرد زاده اکثم
پس از ثنای خداوند قادر بی چون
امیر مُلک سخن با کلام دلکش موزون
نمود مجلسیان را تمام واله و مفتون
گشود لب به مدیحش در آن مناظره مأمون
فکند لرزه به جان عدو چو اختر بارق
به لوح شب خط بطلان زد از سپیده صادق
کسی که خصم به ولایتش کند اقرار
چراغ راه هدایت وصی احمد مختار
سرور سینه زهرا جواد آل محمد(ص)[6]
در زلال کلام نور
· امام جواد(ع): «آن کس را که خدای بزرگ پشتیبان است، چگونه ممکن است از بین برود و آن را که خداوند خواسته است تباه شود، چگونه می تواند نجات پیدا کند؟ و آن که از خدا بریده و به دیگری پیوسته، خدا او را به همان کس واگذار می کند».[7]
درویش و غنی بنده این خاک درند
آنان که غنی ترند محتاج ترند
سعدی
· امام جواد(ع): از دوستی و هم نشینی با افراد فاسد و شر، سخت بپرهیز؛ به درستی که او به شمشیر کشیده می ماند، منظرش نیکو و آثارش زشت است».[8]
منشین با بدان که صحبت بد
گر چه پاکی، تو را پلید کند
آفتاب ار چه روشن است او را
پاره ای ابر، ناپدید کند
سنایی غزنوی
· امام جواد(ع): «دوست را با سه ویژگی به دست می آورند: انصاف در معاشرت، هم دردی در خوشی و ناخوشی، و داشتن قلبی پاک و سالم».[9]
دوست باشد کسی که در سختی
باری از روی دوش بردارد
نه که سر بارِ زحمت خود نیز
بر سرِ بار دوست بگذارد
شهریار
· امام جواد(ع): «کشتارگاه هرکس دهان اوست».[10]
زبان در دهان ای هنرمند چیست؟
کلیدِ در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد، چه داند کسی
که گوهر فروش است یا پیله ور؟
سعدی
· امام جواد(ع): «هر کس پیش از آزمودن کسی به او اطمینان کند، خود را در معرض هلاکت و عاقبت رنج آلود قرار داده است».[11]
به روزگار جوانب بیازمای کسان
ببین که فرشته خصالند یا که دیو و دَدَند
برای خویشتن رفیق شفیق گلچین کن
ز مردمی که هنرپیشه اند و با خِرَدند
محمد هاشم افسر
· امام جواد(ع): «شما را به دانش آموزی سفارش می کنم؛ زیرا طلب دانش انجام وظیفه واجب است و بحث روی مسائل علمی، مانند نافله است که به واجب نزدیک است».[12]
هیچ شنیدی که چه گفت رسول
بار خدا و شرف المرسلین
گفت بباید که بجویی تو علم
ور نبود جایگهش جز به چین
ناصر خسرو
· امام جواد(ع): «توبه و بازگشت از گناه، بر چهار بنیان پایدار است: پشیمانی به قلب، طلب آمرزش کردن به وسیله زبان، عمل کردن با دست و پا، و تصمیم بر این امر که دیگر به طرف گناه نرود».[13]
بکر بن صالح گوید: به امام جواد(ع) نوشتم: پدرم دشمن شماست و از او بسیار سختی دیده ام. فدایت شوم! برای من دعا کن و بفرما: من چه کنم؟ آیا افشا و رسوایش سازم یا با او مدارا نمایم؟
امام در پاسخ نوشت: «مضمون نامه ات را دریافتم. ان شاء الله پیوسته برای تو دعا خواهم کرد. مدارا برای تو بهتر از افشاگری است. پس از سختی، آسانی نیز هست. صبر کن! خداوند تو را در ولایت کسی که در ولایتش هستی، ثابت قدم فرماید.» بکر بن صالح گوید: پس از مدتی، خداوند قلب پدرم را بر من مهربان ساخت، به طوری که در هیچ کاری با من مخالفت نمی کرد.[16]
منت نگذاشتن، شرط قبولی کمک به محرومان
با شادمانی خدمت امام جواد(ع) آمد و با لبخند گفت: ای فرزند رسول خدا(ص)! از پدر بزرگوار شما شنیدم که فرمود: «شادترین روز انسان، روزی است که پروردگار توفیق انجام کار خیری به او بدهد.» امروز توفیق یافتم که نیاز ده نفر مستمند و دردمند را برطرف سازم. برای همین، امروز را روز نیکی برای خود می انگارم و خرسندم.
امام لبخندی زد و فرمود: «آری، به جان خویش سوگند که شایسته است امروز شاد و خرسند باشی، به شرط آنکه نیکوکاری خود را تباه نکنی و حتی در آینده نیز این نکته را در نظر داشته باشی که آن را باطل نگردانی که پروردگار عالمیان فرموده است: ای کسانی که ایمان آورده اید! صدقه های خود را با منت و آزار، باطل مکنید[17]».[18]
خورشید سپهر عدل و داد است جواد
سر لوحه دفتر رشاد است جواد
در جود و سخا کسی به پایش نرسد
چون مظهر جود حق جواد است، جواد
جواد قاسمی زاده
ازدواج دختران
علی بن اسباط یکی از ارادتمندان امام جواد(ع) بود. او در مورد دختران دمِ بخت خود نامه ای به حضرت نوشت که چه کنم؛ زیرا خواستگار مناسبی که هم شأن آنها باشد، پیدا نمی شود تا زندگانی آنان را سر و سامانی دهم؟ امام در پاسخ فرمود: «خداوند تو را مشمول رحمت خود قرار دهد! وقتی خواستگاری به سراغ شما آمد که اخلاق دینی او را می پسندید، به تزویج او رضایت دهید؛ زیرا اگر وصلت صورت نگیرد، در روی زمین فساد بزرگی رخ می دهد».[19]
موعود
عبد العظیم حسنی می گوید: درباره موعود از امام جواد(ع) پرسیدم، فرمود: «قائم ما، همان مهدی است. کسی که باید در غیبتش او را انتظار کشند و در ظهورش از او فرمان برند. اگر از عمر دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی گرداند تا در آن قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید؛ چنان که پر از ظلم و جور شده بود».[20]
قطعه ادبی: زهر جوشیده است در هر یک از مصراع های دل
محمد کاظم بدرالدین
کتاب اندوهِ «ذیقعده» با جلد ظریف اشک در دست انتشار است. ابرهای مرثیه بر سرِ «کاظمین» شرحه شرحه باریدن گرفته اند. ساعات، لبریز از آیین پر ملال کوچند و قلم ها به حضور در عزاخانه احساس ناگزیر. فراق، تمام تصویرهای پرتپش را در آتش خود نشانده است. چه می بینم؟ چه می گوییم؟ بگذار همین دوبیتی های عریان که اشک می سرایدشان، حرف خودشان را بزنند. چقدر صریح و بی کنایه دردهای امروز را برمی شمرند.
خدایا! امروز چه روزی است که هر ثانیه اش، قرن هایی از داغ است؛ داغی که سایه انداخته بر زمین. امروز چه روزی است که یک سو آفتاب غروب می کند و یک سو ما هستیم با آهی کز سینه برون آمده است.
و بیایید ای واژه ها به توصیف این گریه های رو به تکثیر و بخوانید زبان حالِ قطره های رنج را. بیایید و ببینید دریای پر غروب پیرامون را. بشنوید صدای شکسته لحظات حزن را. امروز آن سوی قامت پنجره ها، بوی پرپرشدن گل می آید. بوی سوگنامه ای جوان. شاید هیچ دلی امروز به داغداری کاظمین نباشد که جز به بی تابیِ بی حد پابند نیست.
کلید تغزل های عرشی در دستان پر سخاوتش بود و جهانِ خواب زده پیر نمی دانست. حالا بیا و فریاد سر بده تمام فرصت های از دست رفته را. چه فایده؟ دنیا همیشه بعد از هر حادثه ای به خود می آید. چرا چنین؟ چرا باید چند لحظه به جوانی های شعر مانده، حدیث پرپر شدن شروع شود؟
هرچه هست، تو را از دست داده ایم رو به روی شعرهایی که در آستانه بارانِ اندوه متولد شده اند. تو رفته ای و زهر جوشیده است در هر یک از مصراع های دل. دیگر، صبحدمِ بی تو یک تصنیف پوسیدنی در توشه دارد. بی تو سامانِ گیسو پریشی دنیا را درکدام اتفاق باید جست؟ این چه مقطع غریبی است در زندگی؟ زهرکامی در کنار شکفتگی جمال؟ خزان در جوانی؟ نگاهت چه مکث کوتاه و غریبی در دنیا داشت. آمدی و قلم ها پایشان به سرزمینِ جود و جوانی باز شد. فضیلت ها در زندگی رایج شد و شکوفه های شیرین صفا رونق یافت. پس از این همه مهر تابناک و پی در پی، ناگهان صدای سوگ چقدر دشوار است.
ای روشنایی منتشر در تمام زمین تاریک! محزون توایم. ای صبح سفر! لختی درنگ کن و به اضطراب و درماندگیِ ماندگان نگاه کن.
تو نهمین روشنایی معین در قلب همه تقویم هایی و نامت، حتمی ترین لحظه نامیراست که در دنیای ما جریان دارد. هزاره های بعدی هم تو را نخواهد شناخت. این را از جوان شدن روز به روزِ حرف هایت می گویم. خورشیدهایی که هر روز می آیند، می دانند همیشه حق با خورشید حرف هایت است که جوان مانده اند و زوال ناپذیر. پاییز کجا می تواند تو ـ ای گل همیشه بهار کاظمین ـ رخنه کند. نه! این چشمه از یاد نرفتنی، این نام تو زلال و همیشه جاری است و زندگی با نفس یادت ادامه دارد.
پی نوشت:
[1]. علامه محمد باقر مجلسی، تاریخ چهارده معصوم (ع) (جلاء العیون)، انتشارات سرور، 1373، چ1، ص961.
[2]. شیخ مفید، الارشاد، مؤسسه آل البیت، 1416 هـ . ق، چ1، ج2، ص279.
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین